
فرقه رجوی در دهه هشتاد برادرم را با خدعه و نیرنگ فریفت و ربود. ای داد از بازیهای این روزگار دغلکار، هرگز تصورش را نمیکردم که برای رضا جانم جشن تولد بگیریم و او نباشد و حتی نداند که به یادش هستیم هر لحظه و هر ساعت، شکایت به پیشگاه که برم، از چه کسی شکایت کنم؟
پایگاه خبری-تحلیلی فراق - 28 جولای 2020
ماه منیر ایران پور، خواهر چشم انتظار یکی از اسیران فرقه رجوی: جانم به لب رسید در فراق جان
ماه منیر ایران پور، خواهر چشم انتظار یکی از اسیران فرقه رجوی به مناسبت زاد روز برادرش، دل نوشته ای منتشر کرد.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، دل نوشته خانم ایران پور برای برادرش «رضا» را در زیر می خوانید:
فرقه رجوی در دهه هشتاد برادرم را با خدعه و نیرنگ فریفت و ربود. ای داد از بازیهای این روزگار دغلکار، هرگز تصورش را نمیکردم که برای رضا جانم جشن تولد بگیریم و او نباشد و حتی نداند که به یادش هستیم هر لحظه و هر ساعت، شکایت به پیشگاه که برم، از چه کسی شکایت کنم؟ شکایت رضا را بکنم که نادانسته چنین ظلم بزرگی را به پدر و مادر پیرمان روا داشت و به دلشکستگی خواهرهایش فکر نکرد؟ شکایت از رفقایش بکنم که نمک خوردند و نمکدان شکستند، شکایت از روزگار کنم که درد فراق را مونس شبو روز من و خواهرها و پدر و مادرم کرد؟
شکایت از یک فرقهی منحوسِ بدسگال کنم که بهنام آزادی و بهنام خلق چه جفاها که به خلق کرد و چه ظلمها و چه جنایتها که مرتکب شد و چه جانهای پاکی را گرفت و پس از خیانت بهوطن و افتادن درآغوش دشمنی که بهخاکمان حمله کرده بود، در آخر جوانان رعنا و زیبا و هنرمند ما را با خدعه ربود و در هزار توی مخوف و اهریمنی حصر و حبس کرد، از که شکایت کنم؟
جانم به لب رسید در فراق جان. برادر نور چشمم رضا را ربودند و بردند. نزدیک به نوزده سال است که روزهایم چون شب تار شده.
حوالی ششم مرداد که میشود غول افسردگی سختتر زنجیرها را بهدست و پایم میبندد و میکشد و در عمق تنهایی بهبند میکشد. خدایا اکنون به درگاه تو دست نیاز و التجا بلند کردهام. خدایا این رنج را پایان خوشی ببخش که دیگر رنج پدر و مادرم را نبینم.
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز/ بهجان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد/ نشانِ مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار/ جواب داد فلانی ازآنِ ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد بهخاک لحد/ بهبانگ نعره برآید که جانِ ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست/ وگرنه از طرفِ ما همان صفاست هنوز
بُتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر/ که در سرم ز تو آشوب و فتنههاست هنوز
کجاست خانه قاضی که در مقالت عشق/ میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز
نیازمندی من در قلم نمیگنجد/ قیاس کردم و ز اندیشهها وِ راست هنوز
سلام من برسان ای صبا بهیار و بگو/ که سعدی از سر عهدِ تو برنخاست هنوز
انتهای پیام